سفارش تبلیغ
صبا ویژن
For ........ Sara

به نام باران ،آغاز گر تمامی لبخندهای رنگین کمان ؛ که مرا، تو را،همه را برای

دیدارش مجذوب نزول رحم الهی می دارد .

به نام قطره ای بی رنگ پر از درد ، فرو فرستاده از نیام آسمان . به نام سردی

 شکوه ریزشی که با سلوک روبه سوی خاک سجده می کند .

برای باران ، یگانه عشق خاک در کویر گرم تن این مجنون زمینی .

برای باران ، صدای غرش رعد  وقتی خشم را  با  گریستن  بر سایه های  گناه

می شوید . برای هزاران بار قسم به  یگانگی  رَب و التماس  بخشش آزار، که نگیرد شبنم ، روزی گلهای دلم را .

برای یک دل پر از غوغای سیاهی ، ابری با ابرها ، پرواز درآسمان بی پرنده ، غروبِ روزِ سردی ، غمی را در دل پروراندیم ، امید آفتاب را گرچه گرمای تن

 یار بود، اما دیدگانم در تمنای آب بود آن دم .

به یاد باران رویای هر دم من ، لحظه های با تو بودن . قلب پاکی در تپیدن ،

نفس پاکی  کشیدن ؛ به درونی مملو از تاریکیُ درد، به درونی مملواز سیاهیِ غم ، به درونی پر زِ عصیان و تباهی ، به حدود خط و مرز دل شکستن .

این منم دلدار تو، در بی پناهی پشت این دیوار غصه ، این منم در یاد تو .

سردی دستان من از مرگ نیست . از سردی قطره های بی رنگ نیست .

از وجودی در قلب اندوه نشئت گرفته . سردی دستان من در دمی از عشق ، با

جان کندن است . آن دورترها بلبلان آوازِ دیدار تو گفتند . مرا در خود کشاندند .

با غضب های درونی  ناله هایم را سرودم . اما باز با یاد تو بودم .

در دل شبهای تارم با تو بودم . در دلم لرزان ه تردید خندیدم ، که شاید مرده باشم

 که اینجا،در خوابِ غروب جان خود  گرفتار ندیدن های بی پایان تو باشم .

 پس با من باش .

با من باش .      (فقط به خاطر تو)


نوشته شده در پنج شنبه 89/6/4ساعت 7:15 عصر توسط محمدرضا نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ